دفتر روشنایی از میراث عرفانی بایزید بسطامی
امتیاز دهید
دفتر روشنايى، كتابى است به زبان فارسى، به قلم محمدرضا شفيعى كدكنى. اصل اين كتاب با نام «كتاب النور»، به زبان عربى و نوشته محمد بن على سهلگى است كه يكى از كتابهاى مهم در شناخت احوال و اقوال بايزيد مىباشد.
استاد محمدرضا شفيعى كدكنى، در مقدمهى چهل صفحهاى خود مطالبى را به رشته تحرير درآورده كه مهمترين آنها عبارتند از: عرفان نگاه هنرى به الهيات، شطح در عرفان و شطحهاى بايزيد، مسئله معنى در اين گزارهها، عبور بهسوى ناممكن از روى پل زبان، زبان بايزيد و زبان اين گزارهها، هويت تاريخى بايزيد، جايگاه بايزيد در عرفان ايرانى، بايزيد و شاگردى امام صادق(ع)، سهلگى مؤلف كتاب النور، عطار و كتاب النور، دربارهى معراج بايزيد، دربارهى نسخه كتابخانه ظاهريه، اسناد كهن درباره بايزيد و حدود سال تأليف.
مترجم درباره ماجراى ترجمه «كتاب النور» به زبان فارسى، چنين نوشته است:
«اين كتاب محصول جنبى كتاب ديگرى است كه آن كتاب، خود، محصول جنبى يك كار ديگر است. حقيقت امر اين است كه در تصحيح«تذكرة الأولياء» عطار كه ساليان دراز وقت مرا گرفته است، همواره كوشيدهام منابع اصلى عطار را جستوجو كنم تا اطمينان حاصل شود كه صورت درست هر عبارت كدام است و در ميان حدود بيست نسخه كهنى از «تذكرة الاولياء» كه اساس پژوهش من بوده است، حق با كدام نسخه يا با كدام مجموعه از نسخههاست.
در بخش بايزيد بسطامی «تذكرة الأولياء»، مهمترين منبع عطار، بىگمان، «كتاب النور» سهلگى بوده است؛ يعنى متن عربى همين كتابى كه اينك شما ترجمه آن را با عنوان «دفتر روشنايى» در اختيار داريد. وقتى به مقابله بخش بايزيد«تذكرة» و «كتاب النور» پرداختم، متوجه شدم كه استاد عبدالرحمن بدوى، ناشر دانشمند كتاب، به دلايلى چند، از عهده تصحيح متن برنيامده است و كمتر بخشى از بخشهای «كتاب النور» چاپ ايشان، از خطاهاى عجيب و غلطخوانىهاى مصحح بركنار مانده است. ناچار شدم كه به تصحيح مجدد«كتاب النور» بپردازم و با استفاده از نسخه كتابخانه ظاهريه دمشق- كه نسخهاى است بسيار درست و كهنتر از نسخههاى اساس كار استاد بدوى و متأسفانه در دسترس آن استاد بزرگ نبوده است- كتاب را از نو تصحيح انتقادى كنم و اين كار سرانجام به سامان رسيد... وقتى سرگرم تصحيح متن عربی «كتاب النور» بودم، متوجه شدم كه جاى ترجمه اين كتاب در زبان فارسى؛ يعنى زبان خود بايزيد، خالى است. يك شب، ساعت دو و نيم بعد از نيمهشب، از خواب برخاستم و تصميم گرفتم تا ترجمه اين كتاب را تمام نكنم به هيچ كارى نپردازم و چنين شد. در اندك زمانى اين ترجمه سامان يافت و همين است كه اكنون در برابر شماست.
بیشتر
استاد محمدرضا شفيعى كدكنى، در مقدمهى چهل صفحهاى خود مطالبى را به رشته تحرير درآورده كه مهمترين آنها عبارتند از: عرفان نگاه هنرى به الهيات، شطح در عرفان و شطحهاى بايزيد، مسئله معنى در اين گزارهها، عبور بهسوى ناممكن از روى پل زبان، زبان بايزيد و زبان اين گزارهها، هويت تاريخى بايزيد، جايگاه بايزيد در عرفان ايرانى، بايزيد و شاگردى امام صادق(ع)، سهلگى مؤلف كتاب النور، عطار و كتاب النور، دربارهى معراج بايزيد، دربارهى نسخه كتابخانه ظاهريه، اسناد كهن درباره بايزيد و حدود سال تأليف.
مترجم درباره ماجراى ترجمه «كتاب النور» به زبان فارسى، چنين نوشته است:
«اين كتاب محصول جنبى كتاب ديگرى است كه آن كتاب، خود، محصول جنبى يك كار ديگر است. حقيقت امر اين است كه در تصحيح«تذكرة الأولياء» عطار كه ساليان دراز وقت مرا گرفته است، همواره كوشيدهام منابع اصلى عطار را جستوجو كنم تا اطمينان حاصل شود كه صورت درست هر عبارت كدام است و در ميان حدود بيست نسخه كهنى از «تذكرة الاولياء» كه اساس پژوهش من بوده است، حق با كدام نسخه يا با كدام مجموعه از نسخههاست.
در بخش بايزيد بسطامی «تذكرة الأولياء»، مهمترين منبع عطار، بىگمان، «كتاب النور» سهلگى بوده است؛ يعنى متن عربى همين كتابى كه اينك شما ترجمه آن را با عنوان «دفتر روشنايى» در اختيار داريد. وقتى به مقابله بخش بايزيد«تذكرة» و «كتاب النور» پرداختم، متوجه شدم كه استاد عبدالرحمن بدوى، ناشر دانشمند كتاب، به دلايلى چند، از عهده تصحيح متن برنيامده است و كمتر بخشى از بخشهای «كتاب النور» چاپ ايشان، از خطاهاى عجيب و غلطخوانىهاى مصحح بركنار مانده است. ناچار شدم كه به تصحيح مجدد«كتاب النور» بپردازم و با استفاده از نسخه كتابخانه ظاهريه دمشق- كه نسخهاى است بسيار درست و كهنتر از نسخههاى اساس كار استاد بدوى و متأسفانه در دسترس آن استاد بزرگ نبوده است- كتاب را از نو تصحيح انتقادى كنم و اين كار سرانجام به سامان رسيد... وقتى سرگرم تصحيح متن عربی «كتاب النور» بودم، متوجه شدم كه جاى ترجمه اين كتاب در زبان فارسى؛ يعنى زبان خود بايزيد، خالى است. يك شب، ساعت دو و نيم بعد از نيمهشب، از خواب برخاستم و تصميم گرفتم تا ترجمه اين كتاب را تمام نكنم به هيچ كارى نپردازم و چنين شد. در اندك زمانى اين ترجمه سامان يافت و همين است كه اكنون در برابر شماست.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دفتر روشنایی از میراث عرفانی بایزید بسطامی
تذکره الاولیا
ذکر بایزید بسطامی
چهل سال روی به خلق آوردم وایشان را به حق خواندم،
کس اجابت نکرد،
روی از ایشان بگردانیدم وبه حضرت رفتم،
همه را پیش از خود آنجا دیدم.
تذکره الاولیا ،ص ۱۰۶
گفت : پیرزنی .
یک روز در غلبات شوق و توحید بودم چنانکه مویی را گنج نبود. به صحرا رفتم ، بیخود . پیرزنی با انبانی آرد برسید.
مرا گفت :این انبان آرد با من برگیر
و من چنان بودم که خود را نمی توانستم برد! به شیری اشارت کردم ، بیامد. انبان در پشت او نهادم و پیرزن را گفتم اگربه شهر روی چه گویی که که را دیدم ؟
گفت : که را دیدم ؟! ظالمی رعنا را دیدم!
پس شیخ گفت : هان ! چه می گویی ؟
پیرزن گفت : این شیر مکلف است یا نه ؟
گفتم : نه
گفت : تو آن را که خدای تکلیف نکرده تکلیف کردی ، ظالم نباشی ؟
گفتم : باشم
گفت : با این همه میخواهی که اهل شهر بدانند که او تو را مطیع است و تو صاحب کراماتی . این نه رعنایی بود.
گفتم : بلی ! توبه کردم و از اعلی به اسفل آمدم . این سخن پیر من بود.
تذکرة الاولیا
-: و این داستان هم چنان ادامه دارد ...« که تا خلق الله بدانند که ما اهل کراماتیم»
«در دو خانه کدخدایی چون کنم، یا از خدا در خواه تا همه آن تو باشم یا مرا به خدا بخش تا همه آن او باشم مادر گفت: تو را در کار خدا کردم و حق خود به تو بخشیدم».
پس بایزید از بسطام بیرون رفت و سی سال در شام و شامات میگشت و ریاضت میکشید
*********************************************
نقل است که او را گفتند قومی می گویند که: کلید بهشت کلمه لااله الاالله است. گفت: بلی کلید بی دندانه در نگشاید و دندانه ی این کلید چهار چیز است: زبانی از دروغ و غیبت دور، دلی از مکر و خیانت صافی، شکمی از حرام و شبهت خالی و عملی از هوی و بدعت پاک. (النور من کلمات ابی طیفور)
یکی نزد بایزید آمد و او را از اسم اعظم حق پرسید. بایزید گفت: مرا بر اسم اصغر حق دلالت کن تا من تو را بر اسم اعظم او دلالت کنم. آن مرد حیران ماند. آنگاه بایزید گفت: همه اسمای حق اعظم اند. (فوائح الجمال و وفاتح الجلال - نجم الدین کبری)